ظهر بود
ابتدای خدا بود
ریگزار عفیفگوش می کرد
حرفهای اساطیری آب را می شنید
آب مثل نگاهی به ابعاد ادراک لک لک
مثل یک اتفاق سفید
بر لب برکه بود
حجم مرغوب خود را
در تماشای تجرید می شست
چشم
وارد فرصت آب می شد
طعم پاک اشارت
روز ذوق نمکزار از یاد می رفت
باغ سبز تقرب
تا کجای کویر
صورت ناب یک خواب شیرین ؟
ای شبیهمکث زیبا
درحریم علف هایقربت
در چه سمت تماشا
هیچ خوشرنگ
سایه خواهد زد
کی
انسان
مثل آواز ایثار
در کلام فضا کشف خواهد شد؟
ای شروع لطیف
جای الفاظ مجذوب خالی
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط امین اصلانپور
آخرین مطالب